ز دست که آید که دستم بگیرد مرا سایه ی امان تویی
شرار عمر فانی ام من فروغ جاودان تویی تو
نشان ناتوانی ام من توان بی نشان تویی تو
تو شور عشقم ، داده ای مرا ، تو رسوا کرده ای
به کوی اهل ، دل ، مرا تو مست و شیدا کرده ای
کجا روم که چاره ساز ای خدا تویی نیاز هرچخ بی نیاز ای خدا تویی