خداوندا خداوندا خدایا
غم غربت گرفته لحظه ها رو
گلوی مانده از فریاد و ای داد
نداند کس غم مرگ صدا را
دیگه تو کوچه های شب گرفته
نمی پیچه صدای های آواز
نه آوازی نه آهنگی نه شعری
چه سنگینه سکوت مرگ پرواز
چروک خاک از پیشونی ماست
غم پاییز از ویرونی ماست
شب کوچه غریب باد ولگرد
به یاد مستی و شب خونی ماست
دل و حال و هوای ما کجا رفت؟
شب و شب گریه های ما کجا رفت؟
چه خاموشانه فصل پیری و مرگ
جوونی من و تو بی صدا رفت
چرا ای دوست ای هم خونه من
چنین از خانه خود می گریزید
شکسته دل اسیر بهت و تردید
همیشه با دل خود در ستیزید
به دلداری امید و عشق ماندن
به سر اما هوای کوچ و هجرت
اگه پشت سرت غمخانه داری
چه داری پیش رو جز درد غربت
دلت یاد آور دلبستگی هاست
حضور تو حضور خستگی هاست
همی می ماند و مانده برایت
که تنها خاک ایران خانه ماست
برای زادن ما اولین جا
برای رویش ما بهترین خاک
پناه آخرین ایجاست اینجاست
برای مردن ما آخرین خاک
دلت یاد آور دلبستگی هاست
حضور تو حضور خستگی هاست
همی می ماند و مانده برایت
که تنها خاک ایران خانه ماست